ستایش،GEM اسلامی با سالادِ کلید اسرار

وقتی ستایش ۳ (که از صمیم قلب امیدوارم مصاحبه های پایان هر قسمتش با مردم،تهیه کننده و کارگردان را به چاهِ ساخت فصل چهارم اش نیاندازد) شروع شد و نرگس محمدیِ با حساب کتابِ فصل قبل؛اقلا ۵۰ ساله،بانو زلیخاوار،یکباره ۱۵-۱۰ سالی جوان شد و تهیه کننده؛با فشار شبکه های اجتماعی،در توجیه جوان شدنش،رسیدن به آرامش را دلیلش اعلام کرد؛ انتظار هر ادامه و پایانی از نویسنده ی سلیقه ی ملّت شناس اش می رفت،جز اینکه تا الان دیده ایم!
در واقع،مردمِ "کلید اسرار" پسند و "شاید برای شما اتفاق بیافتد" دوستِ‌ ایران،به جِزِّ جیگر زدنِ حشمت فردوس و نهایتش، پیدا شدن‌ عروس خوبی برای محمدِ ما ثنا هم ‌قانع بودند که‌ کم کم دیدند ای دل غافل! ستایشِ به آرامش رسیده و سنگین نشسته، چه گناهی کرده که بخت رنگین سراغش نیاید و حشمت فردوس ِبه قولِ یکی از همان  مصاحبه شونده ها،اخلاقش بهتر شده،چرا باید آلاخون والاخونِ مسافرخانه و خانه ی عروس باشد؟ این شد که اندک اندک، سرو کله ی نقاشِ زن مرده و خانم بزرگِ بیوه پیدا شد.در راستای هندی تر شدن اوضاع هم؛ اولی نامزدِ دختر حاجی و   شیرینی خورده را دمِ در محضر به عشق زلیخایش پس زد و دومی، هر چه بیشتر از حشمتِ فردوس فحش و "افتاد" شنید؛عاشق تر شد!
حالا زبان باز کردن انیسِ لالِ بیست ساله و راضی شدن ِخانم بزرگ ِ دو کیلو پرتقال بیرون از رامسر نداده به ۱۰ تُن با فردوس به دوبی فرستادن و بی سوال از بیمه ی بارِ غرق شده به خسارت نگرفتن راضی و ۲۰ تُن به حشمت دادن و رفتن ِدوباره فردوس و محمد با همان لنجِ نیمه غرق شده به دوبی بماند!
نویسنده ی ِ ترکی پسند اما به همین قانع نماند و این وسط بی اعتنا به بخشنامه صدا و سیما در عدم نمایش مثلث های عشقی، برایِ بیوه یِ صابرِ به جُرمِ GEM رفتن مقتول هم،نه یکی، که دو عاشق دلسوخته تراشید!
 دو تایی که صد البته آخرِ کار، در راستای به زمین گرم نشستنِ دشمنان ستایش و حشمت، به جرم جعل و قتل، گرفتار گوشه ی زندان و چوبه دار می شوند و حسرتِ وصالِ  "پری سیما"ی شیطان صفت را به تاریکیِ گور و گوشه ی سلول می برند!
بینندگان‌ِ نگرانِ سرنوشتِ خانم دکترِ از سرِ سفره ی عقد رانده هم‌،خیال شان‌تخت باشد که‌  سرنوشتِ پدر در انتظار دختر نیست و  مطمئنا "سامان " رفیقِ شفیقِ نقاشِ زیرِ قول و قرار زده؛"قیصر" وار،"آهو" را ناامید از در بر نمی گرداند! هر چند احتمالا اواسطِ کار،کسی  بخشنامه مثلث ممنوع را یاد نویسنده ها آورده،وگرنه حاج آقا بهبودیِ مسجد هم چیزی برای ضلع سوم‌ شدن مثلث مهدی و ستایش یا دستِ کم،خواستگارِ خانم مظفری بودن کم نداشت!

آه ِ مظلوم، دست کامبوج،آستین بحرین


دیشب یعنی ۲۳ مهر ۹۸ باخت دیگری از نوع "چیزی از ارزشهای بچه های ما کم نمی کنه" برای فوتبال مان رقم خوردکه البته با توجه به بازی بعدی با عراق آن هم در بصره (که‌خود میثاقی-این جانشینِ ناخلف فردوسی پور- قبل از شروع بازی با بحرین،رسما احتمال باختش را مطرح و اعلام کرد) از ارزشهای بچه ها هم که نکاسته باشد؛ امتیاز و جایگاه جدولی شان را حدود ۶ امتیاز (بلکه هم بیشتر) به باد فنا داده!
اعتراض ها ی توجیه کننده باخت احتمالی هم که قبل از بازی و از سر و صدای تماشاگران بحرین موقع نواختن سرود ملی ایران شروع شد و تا خودِ دقیقه ۹۴ بازی و خوردن توپ به دست بازیکن بحرین و قطعی شدن باخت تیم ملی کشور عزیزمان و اعتقادمان به پنالتیِ ۱۰۰ درصدی سوخته و داور نگرفته ادامه پیدا کرد.حالا قضیه طلسم و جادو و خاک نحس بحرین و...هم که به طرز خاله زنک طوری از بعد بازی با کامبوج تا سوت پایان مسابقه امروز توسط ورزشی نویسان و مجریان ورزشی هموطن دنبال می شد؛بماند!
ضمن اینکه از این شعر شاعر معاصر شادروان معینی کرمانشاهی که شخصا به آن اعتقاد کامل دارم هم نباید گذشت که فرموده اند:
آتش افروز بُوَد آتش آهی گاهی/ناله ای می شکند پشت سپاهی گاهی...همین هم شد که خدا به دلِ شکسته ی آن تک تماشاگرِ کامبوجیِ بودایی(که محمدرضا احمدی،هفته ی قبل،هی آقایان و ورود بانوان چِلَه نشین مان به آزادی را در طول گزارش توی سرش زد) رحمش آمد و دست کامبوج را از آستینِ بحرین بیرون آورد و انتقام آه مظلوم را گرفت تا همه و در راسش بازیکنان و کادر فنی تیم ملی بفهمند مردی نبُوَد فتاده را پای زدن...همیشه هم‌ عروسی تو کوچه ی ما نیست!

ملت و مرغ های تریاکی

اگر راهی برای خلاف،زیر سنگ سیاهی در دل جنگلهای ماداگاسکار باشد،مردمی از سرزمین پارس،پیدا و از آن استفاده می کنند!
اصل این جمله (که پشت اسکناس های پنج هزارتومانی هم چاپ شده) فرمایشی از پیامبر اکرم است که البته جای خلاف،"علم" است و بعضی جاها "ایمان".جای زیر سنگ هم،"ثریا"(که همان خوشه پروین است و توضیح شکل و محلش در آسمان،کار ستاره شناسان است و در حوصله ما و شما نیست!)
فقط این مدلی به روزش کردم که هم بگویم پنج هزار تومنی هایمان هم عین ده هزار تومنی ها که "بنی آدم اعضای یک پیکرند"سعدی را "اعضای یکدیگرند"چاپ کرده؛اختلاف روایت  دارند! هم اشاره ای به قابلیت های فراوان هموطنانم کرده باشم!
عزیزانی که قطعا از درست کردن سکه یخی به اندازه سکه های ژاپنی برای تماس از تلفن عمومی های ژاپنی با ایران تا ساختن درگاه جعلی بانکی برای خالی کردن کارت های بانکی خلق لله،راه درازی طی کرده اند اما انصافا نباید منکر خلاقیت های روزافزون شان در این زمینه شد.نو آوری هایی که عقل جن وّ دست شیطان را با هم از پشت می بندند!
آخری هم خبری که همین هفته پیش،وسط ورود بانوان به ورزشگاه  آزاد ی و برد ۱۴ بر صفر ایران از کامبوج گم شد.یعنی تریاک دادن به مرغها در کشتارگاه برای ایجاد یبوست در آنها و افزایش وزن شان قبل از کشتار!
خبری که علیرضا رفیعی پور رئیس سازمان دامپزشکی هم رد نکرد.فقط گفت: اشتباه مدیریتی بوده!بعد در همین راستا،چهارآ یین (عضو هیات مدیره کانون سراسری مرغداران گوشتی) هم گفت:مواد مخدر برای تسکین دردند و مرغی نداریم که نیاز به مواد مخدر داشته باشد!
ناگفته پیداست که به مصداق قول قدیمی ها که گفته اند:"تا نباشد چیزکی،مردم نگوید چیزها" و نظر به اینکه هرچه تکذیب مسئولان در قضیه ای،شدید و غلیظ تر باشد؛احتمال راست بودنش بیشتر است،شخصا در اصل قضیه شک ندارم.هر چند که رسیدن به مرغداری های مشمول طرح،با توجه به لو رفتن قضیه،عملا امکان پذیر نیست.مرغهای یبوستی هم که هر رستوران و آشپزخانه ای بوده اند،کارشان از هضم گذشته!فقط چون تا الان خوشبختانه مرگ و میری گزارش نشده؛ نتیجه می گیریم حرف جناب چهارآیین درست بوده و تریاکش اگر به درد مرغها نخورده،لابد در تسکین آلامِ مصرف کنندگان محترم(که خدا خودشان را زیاد و دردهایشان را کم کند) موثر بوده است!

چش و چار فیفا! (به بهانه اولین حضور رسمی بانوان ایرانی در استادیوم آزادی)

این آقایونی رو که تو مراسمای ختم و نذری و...داوطلبِ دادن غذا به قسمتِ خانما هستند رو حتما همه دیدید.همه هم که قدرتِ خدا،نیت شون خیر و بی غرضو مرض و هدف شون، فقط راحتی خانما!
قبلا و شخصا فکر می کردم،تعداد مردای ایرانی این مدلی،دودر هزار باشه.ولی دیشب که آمار بلیت فروشی اینترنتی بازی امروز ایران-کامبوج رو خوندم و فهمیدم تعداد آقایونِ ثبت نام کرده از خانما کمتره،فهمیدم این مرامِ چشم و دل پاکی؛خیلی بیشتر از اینا طرفدار داشته و ما خبر نداشتیم و کار خدا بوده که کامبوج رو رسونده!
فقط همینجا یه چند کلمه ای با این عزیزان با مرامِ الگو پذیرِ از اون ورِ بوم افتاده،عرض داشتم: 
چند ماه پیش که رئیس فیفا اومد ایران تا زحمتکشان فدراسیون فوتبال رو مجبور کنه به زور تحریم و تعلیق،بعد ۴۰ سال خانمها رو به ورزشگاه راه بدن؛نمی شد همونجا چندتاتون بلند شید برید محضرشون،بگید حاضریم سند بزنیم واسه بازی بعدی،یه نفرمون هم نمیایم که خانما راحت باشند؟!حتما باید کار به اینجا می کشید که جناب تاج فامیلا و کارمندای آقاشو بفرسته ۲۵۰۰ تا بلیت اینترنتی بگیرن که یه وقت فیفا شک نکنه بلیت فروشی فقط واسه خانما بوده؟!
حالا اون گذشت،خبر فنس کشی جایگاه خانما رو که شنیدید،کجا بودید؟!چرا تو این برهه ی حساس،این همه خرج رو دست عوامل ورزشگاه گذاشتید؟!
حالا اینم جهنم!وقتی نیروی انتظامی اعلام کرد برای ۳۵۰۰ نفر خانمی که بلیت خریدند،۱۵۰۰ نفر انتظامات زن می فرسته ورزشگاه؛چرا چیزی نگفتید؟!درسته که این خودش یه جور اشتغالزاییه برای بانوان مامور،ولی خدایی به این فکر نکردید شما که نباشید؛این هر دو تماشاگر،یک مامور،برای فدراسیون و فیفا چقدر اُفت داره؟! حالا خود بانوان رزمی کارِ اعزامی که هر کدوم ۱۰ نفر رو حریفند؛بماند!
 اینایی هم که تو این ۴۵ سال عمر ورزشگاه آزادی،هفته ای دو سه مدل شعارِ ۲۵+ به داور و بازیکنا می دادند و کارِ خانمای مشتاق ورود به ورزشگاه و تماشای فوتبال رو به چسبوندن ریش و سبیل و این اواخر،خودسوزی هم رسوندند؛عوامل خودسر و خودفروخته ی وابسته به سرویس های جاسوسیِ شرق و غرب بودند!
از تهِ دل هم امیدواریم که برای بازی بعدیِ آزادی،که ۷ فروردین ۹۹ با هنگ کنگه، به همین ۲۵۰۰ تا آقایِ به زور بلیت گرفته هم بلیت نرسه  و ۷۵۰۰۰ خانم، جوری استادیوم رو قُرُق کنند که چش و چار فیفا درآد!

پی نوشت ضروری:زمان نوشتن مطلب،صبح روز ۱۸ مهر ۱۳۹۸ و پیش از برگزاری بازی است!

پس کی با اوناست؟

در فیلم نجات سرباز رایان،دیالوگی به این مضمون هست:
فرمانده : برید جلو و نترسید ، خدا با ماست.
یکی از سربازا : اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که اینطور دارن مارو تیکه پاره می کنن؟!
بعضی منتقدین،این دیالوگ را بهترین دیالوگ تاریخ سینما می دانند.به نظر من هم پر بیراه نیست.مخصوصا برای ایرانیان عزیز،که احتمالا فقط ترس از اعدام،توانایی هر کدام شان را در داشتن ادعای خدایی،تا حدِ خدا با ماست تنزل داده است!
حالا چرا یاد سرباز رایان و ادعاهای ملت ایران افتادیم؛به بازی پرسپولیس تهران و ماشین سازی تبریز که دیروز-۸ مهر ۹۸-برگزار شد؛برمی گردد.خدمت عزیزان بازی ندیده عرض شود که دقیقه  ۸۰ بازی مذکور،داور یک ضربه پنالتی به سود پرسپولیس اعلام کرد.حالا بود و نبودش به قول گزارشگران تلویزیونی و در راسشان عادل فردوسی پور؛به عهده کارشناسان داوری! اما رسول خان خطیبی،سر مربی ماشین سازان در اقدامی دهه پنجاهی و لیگ محلاتی،۵-۴ دقیقه با تیم داوری سرو کله زد که پنالتی نیست،۶-۵ دقیقه هم به تیمش گفت ترک زمین کنند! این وسط اخراج هم شد و باید از روی نیمکت بیرون می رفت،که لابد چون میزبان بودند، نرفت!
بر همگان واضح و مبرهن است که وقتی ۱۰ دقیقه به دعوا و بلاتکلیفی وسط زمین بگذرد؛آدم،رونالدو و مسی هم که باشد،احتمال پنالتی خراب کردنش ۹۰ درصد است؛بلکه هم بیشتر!چه برسد به علی علی پور که خودش در اثر گل نزدن در این ۶-۵ هفته،استرس عالم را هم بر کِتفانِ خود(به قول هادی عامل،گزارشگر کشتی) حمل می کند!
القصه،نامبرده پنالتی را زد و دروازه بان ماشین سازی گرفت.دوربین هم به رسم میزبان نوازی،رفت روی خطیبیِ اخراجی حالا در حالِ بیرون رفتن!که دستش را به آسمان برده و چون صدایش هم نمی آمد؛اگزارشگر از روی آشنایی با زبان  اشاره-گفت: دارد می گوید این گل نشدن،کار خدا بوده!
بازی در اثر همین بچه بازی های بالا، ۱۱ دقیقه وقت اضافه داشت که ۱۱ ثانیه به پایانش،پرسپولیس گلش را زد و ماشین سازان در مقابل چشمان تماشاگران شان باختند!حالا نوبت سایت و کانال های پرسپولیسی بود که این مدل بردن شان را کار خدا بدانند و به هواداران ماشین سازی و در راسش استقلال،بابت بُردشان بنازند!
حالا و در شرایطی که کل کهکشان یک خدا بیشتر ندارد،چطور یک روز و یک جا،یک دقیقه با این تیم است و یک ثانیه با آن یکی،این هنری است که فقط نزد ایرانیان است و بس!
خدا هم پدر و مادر جناب گابریل گارسیا مارکز و خودش را بیامرزد که کار ما را چند سالی قبل از مرگش آسان کرد و  فرمود:شما به من بگویید فوتبال یک مملکت چطور است تا من به شما بگویم آن کشور چه مدلی اداره می شود! 

پنبه زنی (۵)  کوچه علی چپ

یکی از تخصص هایی که در ۲۰ سال اخیر،برخی از آحاد ملت ایران در آن مهارت ویژه ای پیدا کرده و بعضی هم به مرتبه ی استادی رسیده اند؛پیدا کردن مناسبت های مذهبی است که در کلّ ِ۱۳۷۸ سال گذشته،گوشه هیچ سر رسید و کتاب و جزوه ای ،اثری از آنها نبوده اما اینها کشف و ثبت و ظبط و اجرایش هم  کرده اند.
مثال ها البته زیادند ولی محضِ دستمال نبستن به سری که درد نمی کند؛از خودمان نمی زنیم و عینِ نقلِ حجت الاسلام قرائتی،مجری-مفسرِ تلویزیون را می نویسیم که گفته:محض رضای خدا،این مناسبت های من دراوردی مثل استقبال از محرم و ۸۰-۷۹-۷۸ و...مانده تا محرم و وداع با ماه صفر و... را که هیچ جای اسلام،مستندی ندارند؛تمام‌کنید!(فیلمش هم با صدا و تصویر خودش،هست!)
زیر شاخه ی همین عزیزانِ مناسبت تراش،یک جمعی هم هستند که در رسته ی شان نزول سازی های جدید برای ضرب المثل های قدیمی با گرایشِ کشفِ توطئه فعالیت می کنند و طوری از دلِ اصطلاحات جاافتاده و سابقه دار فرهنگ و ادب فارسی،ردپای توطئه های دایی جان ناپلئونی پیدا می کنند که آن سرش ناپیدا!
یکی از این ضرب المثل ها"به کوچه علی چپ زدن" است که شخصا از ۱۸-۱۷ سال پیش در ستونی به همین عنوان در روزنامه ی مرحومِ "همسایه ها"و از هفت هشت سال پیش تا الان در وبلاگی به همین نام؛در حال سرو کله زدن با مخالفانش هستم!
توضیح اینکه علامه دهخدا (که در خدای ضرب المثل شناسی و شان نزول دانی بودنش شکی نیست) در لغتنامه اش در تفسیرِ این ضرب المثل گفته:وقتی کسی برای جلب نفعی یا جلوگیری از ضرری،خود را به ندانستن و خبرنداشتن می زند؛می گویند طرف خودش را به کوچه علی چپ زده!
اما در این چند سال اخیر،بعضی از همان خود همه چیز دان هایی که بالاتر در موردشان گفتیم؛ کشف کرده اند کار، کار اینگلیسا بوده!چون چپ یعنی راه غیر راست،علی هم که همان امام اول شیعیان است و این را دشمنان مذهب درست کرده اند که در ذهن ملت جا بیاندازند دور از جان،علی (ع) اهل صراط مستقیم نبوده و...فلذا استفاده کنندگان از آن هم یا سنّی اند،یا شیعه انگلیسی!
حالا فی الواقع خود ما هم زمان سنجِ تشخیص سابقه ی ضرب المثل دستمان نبوده ولی همان علی اکبر خان‌ دهخدایِ مذکورکه انگار ظهور این مدل آدم ها و رسیدن این قبیل روزها را به چشم می دیده؛اول ِ همان توضیح بالا،گفته که "از این نام،مراد،شخص معینی نیست."
ولی ناگفته پیداست که از این جماعتِ"خود تنها شیعه بین"انتظار توجه به این مستندات،آب به شن  ریختن است و  برف سرخ از آسمان باریدن! چرا که آنها راه خود می روند و دراز گوش خود می رانند! تازه یکی شان(حجت الاسلام مجتبی ذوالنور،نماینده مردم قم در مجلس) پارسال وسطِ نطق یکی از نمایندگان استفاده کننده رفته و به سبک صداو سیما و سینما که اسم خلاف کارها و آدم بدهای فیلم و سریال شان،حتما باید ایرانی باشد؛ تذکر و پیشنهاد جایگزین داده که به جای "کوچه علی چپ" باید "هوشنگ چپ" بگوییم تا توطئه خائنان را خنثی کنیم!
صد البته این که هوشنگ کی بوده و کجای تاریخ،کوچه ای به نامش شده و تا الان چند نفر خودشان را به کوچه اش زده یا بعدا می زنند و کجایِ کدام فرهنگ لغت و امثال و حِکَمی اسمش آمده و اصولا تا پیش و پس از جناب‌ ذوالقدر،کسی استفاده کرده یا نه؟!موضوعی است که قطعا ارتباطی به هیچ کس از جمله من و شما و باقی ایرانی ها و علامه دهخدا ندارد!