تقدیم به ورودی های جدید دانشگاه آزاد (شعر طنز)
تقدیم می کنم به تازه دانشجو های این دانشگاه
خیر مقدم اول سال جدید
بر شما که تازه امسال آمدید
بر شما که مکر شیطان رجیم
کلّه پاتان کرد در دیگ هلیم
طبق ِ معمولِ بشر در هر گناه
کرده ام شیطان شریک اشتباه
بعد، وقتی خوب سرگردان شدید
کاسه کوزه بر سر او بشکنید
آری، آواز دهل از دور بود
این که عقل ازکلّه،دلهاتان ربود
فکر می کردید بعد از این قبول
ریشه کن کردید از جا شاخ ِ غول؟!
یا بلا تشبیه، مثل ِ "گاگارین"
دور ها خوردید بر دورِ زمین؟
خربزه آب است، فکر نان کنید
خوش خیالی های خود درمان کنید
آنچه در آیینه می بیند جوان
پیر در یک پاره آجر بیند آن!
ای جوان اینجا به غیرِ چاه نیست
هر چه باشد، هست، دانشگاه نیست
کی به دانشگاه از بدو ِ ورود
این چنین تعیین شود حد و حدود؟
رنگ ِ مانتو، رنگ ِ چادر، رنگ ِ کفش
جملگی تیره، نه روشن، نه بنفش
آستین کوتاه، طبق بندِ پنج
هر کسی پوشید، می افتد به رنج
باز اوضاع ِ دم ِ در بهتر است
صد هزاران بار داخل بدتر است
هست بدجوری خراب و شیر تو شیر
عین وضع "قندهار "و "پنجشیر"
محشر ِ کبراست روز ثبت نام
کاش می شد کار، یک روزه تمام
پاس کاری می شوی تا چند روز
ثبت نام البته دارد سوخت و سوز
دیر و زودش هم نه در دستانمان
دست ِ مسئولان که اغلب، نیستِ شان!
شهریه البته خود دردی جداست
قوز بالا قوز جمله دردهاست
هشتصد بیتِ غزل یا مثنوی
باید از "آدم حسابی" بشنوی
تا شود یک ذره از مطلب ادا
یا دهد تسکینِ غم های شما
باز در "تجدید ِ مطلع" با شمام!
چند بیتی گویم و حجت، تمام
با تو هستم ای ورودی ِ جدید
باید از این دام، پا را پس کشید
تا که فرصت هست، یک کاری بکن
فکر رفع این گرفتاری بکن
از قدیمی ها بپرس و کن رها
خویش را زین هفت کلّه اژدها
اصلِ مطلب را بگویم صافِ صاف
چاره ی کار، انصراف است، انصراف
باز کن این بند از پای خودت
شادی خود جوی و بابای خودت!
آدم حسابی